همونقدر فکر کردن به اسباب کشی هیجان زدم میکنه که فکر کردن به قهرمانی ایتالیا تو جام جهانی ! فقط اینجا یه فرق اساسی هست و اونم اینکه موقعی که تصمیم به اسباب کشی گرفتی،بالاخره اینکارو انجام میدی ولی من ۳ تا جام جهانیه که تصمیم گرفتم ایتالیا قهرمان بشه و فایدهای نداره!! میبینین فرق کوچیکی نیست اما نمیدونم چرا هر دوش یه جور هیجانم رو تحریک میکنه !
خونه قبلیمون خیلی بزرگ بود.با یه حیاط سرسبز و یه حوض گنده اون وسط.تو یه کوچه بن بست،تو یه خیابون آروم.واسه هر چیز و هر کاری تو این خونه یه اتاق بود.حتی یه اتاق مخصوص برای من،وقتی قرار بود مهمون بیاد و مامانم داد میزد که یه کم خونه رو مرتب کنم ! اونوقت بود که در صورت فقدان زمان کافی،هر چی خرت و پرت وسط هال و سالن پذیرایی بود به اون اتاق محبوب من منتقل میشد !
این خونه اما کوچیکتره.دو تا طبقه داره و ما تو دومیش قراره زندگی کنیم.برٍ خیابونه.یه خیابون شلوغ بالای شهر.حیاطش حوض نداره و البته دیگه نه کسی دل و دماغ تو حوض شنا کردن رو داره و نه اجازه شرعی و عرفیش رو!! اونم با این دیوارای کوتاه همسایه های فضول ایرانی!مضافا اینکه"چهار دیواری اختیاری" همونطور که میدونین تو دین و مملکت ما بیشتر یه جوکه!(هرچند الآن که فکرش رو میکنم میبینم پنجم دبستان که بودم اولین نشانه های بلوغ یه دختر تو من پیدا شده بود.اما روزی نبود که به همراه تعداد زیادی از خواهران و برادران تو اون حوض بزرگ شنا نکنم!!).
ما مجبور بودیم بیایم خونه جدید.اگه مجبور نبودیم،مطمئنم که هر چهارتامون (خودم و خواهر برادرهام) از همین خونه میرفتیم خونه بخت!!واسه خونه قبلی مشتری پیدا شده بود و ما تصمیم گرفتیم خونهای که به زودی قراره فروخته بشه رو ترک و به خونهای که سالهاست بیمصرف مونده نقل مکان کنیم.نکته جالب واسه من تفاوت نسل ما (من و حمید و هما و امید) با نسل پدر و مادرمون بود.اونا یه خونه بزرگ و آروم و حیاط دار و حوض دار میخواستن و ما عاشق تغییر کردن بودیم.عاشق اینکه بریم یه جای جدید (برای من ترجیحا شلوغ)،با آدمای جدید.اونا نگران از اینکه چطور باید با همسایه های جدید کنار بیان (و آیا اصولا همسایه های جدید آدمای خوبین؟!) و ما مطمئن از اینکه با بچههای همسایه طبقه پایین دوست میشیم کاملا هیجان زده از این تجربه نو.نمیدونم بچههای من چطورین؟ (من قراره وقتی بزرگ شدم!!سه تا بچه از پرورشگاه بگیرم!).نمیتونم قبول کنم اونا مثل نسل پدر مادر من بشن...واقعا بعیده.یه لحظه فکر میکنم اونا (بچه های ما) ممکنه مثل خود ما باشن.این معنیش اینه که فاصله بین نسلها قراره کمتر بشه.یعنی اینکه ما (پدر و مادرهای آینده) قراره بچههامونو بیشتر و بهتر درک کنیم.با لجام گسیختگی عجیب بچههای ۱۲-۱۳ ساله امروز بعید میدونم پدر و مادرهای آینده (ما)،نسبت به پدر و مادرهای خودمون خوشبختتر باشن.پس فقط یه راه ناامید کننده میمونه و اون اینکه وقتی سن من و تو هم بالا رفت،وقتی من و تو هم پدر و مادر شدیم...اون موقع شروع میکنیم به مقابله با تغییر و هر چیزی که زندگی یکنواختمونو تکون میده.اگه بدونم فقط برای یک درصد آدما،علاقه به تغییر با بالا رفتن سن به خطر نمیافته،تمام داراییم!!(؟)رو میدم که جزء اون یک درصد باشم.
فکر کنم یه نموره استقرایی نتیجه گرفتی.اینکه پدر مادر شما با تغییر مقابله میکنن دلیل نمیشه که نسلشون اینطور باشن.این خصوصیات بیشتر واسه 2نسل قبل از ماست.پدر بزرگ و مادر بزرگ خودمم همین طورن که تو میگی.با هر تغییری مخالفند,خونه,ماشین,حتی لوازم زندگی.اما من با پدر مادر خودم همچین مشکلی ندارم.حتی گاهی اوقات اونا تو تغییر از من جلو میزنن.شایدم اختلاف سنی تو با پدر مادرت زیاده.به هر حال من فکر نمی کنم این جریان اونقدر سریع باشه که بتونه بین دو نسل متوالی شکاف زیادی ایجاد کنه.نگران نباش
شاید حق با تو باشه.اختلاف سنی من و پدرم زیاده.اگه نسل بعد از انقلاب رو سه دسته کنیم،پدرم متعلق به نسل اوله،مادرم دوم و من سوم.واسه همینم فکر میکنم مادرم خیلی زودتر و راحت تر تغییر رو پذیرفته.
حالا خونه جدید خوش میگذره؟سروصدا که اذیت نمی کنه؟
منو همیشه سکوت اذیت میکنه
تو دبستانم که بودیم انشات همیشه ۲۰ بود.خوب می نویسی.
میدونی الان خونه هامون فقط یه خیابون فاصله دارن با هم؟آدرس خونمونو sms میزنم براد.
مرسی عزیزم...دلت برات خیلی تنگ شده
پسوتو هم از طبقه دوم افتاد مواظب باش
سلام.نمی دونم چند وقته که اینجا هستی ولی بهت تبریک می گم هم به خاطر تاسیس و هم به خاطر طرز فکر و نوشته هات.همیشه موفق باشی و البته یوونتوسی در جواب سحر خانم هم باید بگم پسووتو خوبه خوب شد و دیگه خطر فوت از سرش گذشت.شاد باشی
مرسی...من ولی میدونم چند وقته داری کار میکنی.هر روزم بهتر از قبل میشی.موفق باشی.
سلام
پیشم بیا
وبت قشنگه
منم که عاشق خونه حوض دارم که ...؟
BEbakhShid haLO HOsELE FarSi nEvEShtaN NaDaShTam
........aLanaM Sat 3.06 ShaBE, MiDOnam RaBti nadaSh
VaLi man khOdaM BE ShaKhSE HaLaM aZ TaghiR HaLa haRcHi mikhaD BaShE BEham miKhORE,HicH VaghT RODO DOST NADashTam, mOrDab ghaShaNgE
.....aH BaZam RaBti naDaSh
سلام حوری جوووووونم
عزیزم یادت نره فقط یوونتوس
و فقط ایتالیااااااااااا
و فقط دیل پیرو که نفس منه
سلام
فعلا بحث سر ایتالیا ست
وقتی که سری ا شروع شد کل کل ما شروع میشه
البته اگه شما هنوز تو سری ا باقی بمونید
خوشحال میشم نظرت رو بشنوم
پیشم بیا
Hi again
nice blog
and sure better than mine
ill keep on advertisin on the walls
tell me which wall are u intrested in to advertise your blog on ?
ill do it for you
من عاشق همون خونه های حوض دار و...ام.من دلم همسایه جدید نمی خواد...چی میشه که یکی ا ز این نسل این شکلی میشه؟
سرت به خونه جدید گرمه ها..آپدیت کن
لینکتون کردم
سلام حوری عزیز، من تازه متوجه لینکم اینجا شدم. کمااینکه از تعارفات معمول لینکبازی اصلاً خوشم نمیاد، ولی فقط برای لطفی که دارین، سپاس. درمورد این پست باید بگم این فقط میل به تغییر نیست که فاصله ما و پدرو مادرهامون و به نسبت مای آینده و بچههامون رو زیاد میکنه. بلکه نوع ارزشگذاریهاست. برای پدرومادر شما ارزش اون خونه هرچند با حوضی که کسی توش شنا نکنه با آپارتمان قابل مقایسه نیست . کمااینکه درآینده امکان داره شما حامی آپارتمان بشین و بچهها عاشق خونه اون تیپی. بنظرم چیزی که این خلاء رو ایجاد و کم و زیاد میکنه نوع دیدگاههاست وگرنه فراوون پدرمادرهایی که عاشق تغییرن ولی تو نوع همون تغیر با بچه هاشون اختلاف فراوونی دارن . حکایت اون مثل آتیشه که همیشه پدرمادرها میگن دست نزن میسوزی و بچه دست میزنه و میسوزه !
منظورت از تعارفات معمول لینک بازی رو کاملا میفهمم.برای من لینکای گوشه وبلاگم صرفا وسایلی هستن که به کمکشون آدرس جاهایی رو که خوندنشون رو دوست دارم برام حفظ میکنن.