مرخصی اجباری!

*تو اون مدتی که به شکل سریالی میرفتم دندونپزشکی،هیچوقت از آمپول بی حسی نمیترسیدم.موقع پر کردن و حتی عصب کشی هم دردی-به لطف همون آمپولهای بی حسی-احساس نمیکردم.یه بار یه مطلب ترجمه شده تو یه مجله پزشکی خوندم که میگفت بیشترین استرس ممکن به مریض تو اتاق انتظار وارد میشه و در واقع بیشترین سختی رو هم مریض اون موقعست که متحمل میشه و بطور کلی سخت ترین قسمت دندونپزشکی رفتن،انتظار کشیدنه نه دندون کشیدن! من اصلا متوجه نمیشدم چون به هیچ عنوان تو اتاق انتظار استرس نداشتم-و ندارم-اما این مطلب روکه توی جمع خوندم دیدم انگار همه موافقن.هما گفت برای من دردناک ترین قسمتش آمپول بی حسیه و واسه همینه که انتظار کشیدن برا زیر دست دکتر رفتن عذاب آوره.جلسه بعدی که رفتم دندونپزشکی-اواخر مرداد بود-موقعیکه دکتر با آمپول بی حسی اومد سراغم،احساس کردم باید بترسم...و واقعا ترسیدم...و دردم اومد...و از همه روزها و جلسات قبل بیشتر دردم اومد...بطوریکه وقتی دکتر آمپول رو از دهنم بیرون میوورد،به وضوح بدنم میلرزید! اومدم خونه و هر چی از دهنم در میومد به هما گفتم!!

تا آخر تابستون که هفته ای دو سه بار میرفتم دندونپزشکی،قسمت آمپول بی حسی تبدیل شد به وحشتناکترین قسمت ماجرا...

بعد از یه وقفه تقریبا یک ماهه دیشب بازم وقت دندونپزشکی داشتم.یه کم تو اتاق انتظار معطل شدم.صدام کردن تو.دکتر اومد...با یه آمپول بی حسی! اصلا حواسم نبود که با یه جمله هما،آمپول بی حسی کابوس تمام شهریورم شده بود.یادم رفته بود! دکتر کارش رو کرد و من اصلا نترسیدم...و اصلا دردم نیومد...و امروز هم دردم نیومد...و به این نتیجه رسیدم که چه آدم بیخودی هستم!

 

 

*از مطب دکتر که برمیگشتم دیدم به درِ چایخونه سورِن یه نوشته زدن:"به دلیل تذکرات سازمان اماکن ورود افراد شرور،بی ادب،معتاد و زیر ۱۸ سال به این مکان اکیدا ممنوع میباشد"!!! من موندم اینا دمِ در با چه متری میخوان بی‌ادبی طرف رو اندازه بگیرن! فکر کنین مثلا اولی به دومی بگه بیا امشب بریم چایخونه سورن...اولی هم بزرگ منشانه بگه نه نه! من بی ادبم...نمیذارن بیام تو!!!!!!

 

 

*خب خیالتون راحت...امروز صبح یه آقا اومد کله های ما رو هم شمرد...خاطرتون جمع که دیگه آمار درسته!

 

 

*از شنبه میان ترمهام شروع میشن.شنبه توابع،سه شنبه جبر و چهارشنبه فیزیک.حجم درسها خیلی زیاده و یه هفته خیلی سخت در پیشه.حتی نمیدونم از کدوم باید شروع کنم! ولی کم کم دیگه میخوام آستین بالا بزنم!! یعنی یه جورایی دارم نگران میشم!! جای شریفتون خالی! من با اجازه رفتم یه یه هفته ای خره رو بزنم! خدافظ شما!